آیا مردم ترجیح می دهند تحت هدایت فردی باهوش باشند یا یک فرد کند ذهن؟ آیا رهبران از بقیه باهوش تر هستند؟ اگرچه این سوال به ندرت مطرح می شود، اما فرض بر این است که اکثر مردم مورد اول را انتخاب می کنند.
و با این حال، بهترین برآورد علمی برای رابطه بین رهبری و هوش نشان می دهد که آنها فقط 4% همپوشانی دارند (همبستگی 0.21).
اگر پاسخ این سوال که آیا رهبران و مدیران از بقیه باهوش تر هستند برای شما هم جالب است پس با این نوشته از مجله روانشناسی آرامش زندگی همراه باشید تا پاسخ آن را بیابید!
نمودار ون را با دو دایره تصور کنید، یکی نشان دهنده هوش و دیگری پتانسیل رهبری و آنها به سختی با یکدیگر اشتراک دارند. این بدان معناست که بسیاری از افراد باهوش هرگز به نقش های رهبری نمی رسند.
به همین ترتیب، میتوانید انتظار داشته باشید که بخش بزرگی از رهبران در بحث هوش نسبتاً متوسط هستند. علاوه بر این، ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که بسیاری از رهبران به رغم اینکه از هوش خاصی برخوردار نیستند، حداقل با توجه به معیارهای آکادمیک هوش مانند IQ یا تست های توانایی شناختی، به سطوح استثنایی عملکرد دست پیدا کنند.
البته از نظر تئوری، رهبران باهوش تر باید عملکرد بهتری داشته باشند. از این گذشته، هوش یک پیش بینی کننده قابل اعتماد و قوی برای توانایی یادگیری است و در مواقع پیچیده، آنچه میدانید، از آنچه میتوانید یاد بگیرید اهمیت کمتری دارد.
بنابراین باید از توانایی پردازش سریعتر در مغز خود مانند ایجاد احساس سریع، ابهام، تبدیل مشکلات پیچیده به راه حل های ساده و کسب دانش و تخصص جدید، سریعتر و بهتر از دیگران بهره مند باشید.
به طور خلاصه، منطقی است که انتظار داشته باشیم رهبران به خاطر قدرت فکری برتر خود، احساس عقلانیت بی عیب و نقص و عقل کامل خود برجسته شوند. پس چرا این گونه نیست؟
آیا رهبران از بقیه باهوش تر هستند
برای اطمینان، نمونه های رهبران بسیار باهوش و حتی فرهیخته در طول تاریخ کم نیست. مارکوس اورلیوس علاوه بر اینکه امپراتور روم بود، فیلسوف تأثیرگذار ی بود.
کاترین کبیر به دلیل سلیقه بی عیب و نقص خود در ادبیات و هنرها مشهور بود و موزه هرمیتاژ به عنوان مجموعه شخصی او آغاز به کار کرد.
توماس جفرسون فقط یک فیلسوف نبود بلکه یک دولتمرد، دیپلمات، وکیل، معمار و موسیقیدان نیز بود.
آنگلا مرکل صدراعظم فعلی آلمان، دارای دکترای شیمی کوانتومی است. پس از آن ، دونالد ترامپ وجود دارد که مشهوراً ادعا می کند دارای “بالاترین” نمره بهره هوشی است، ادعایی که مورد توجه بسیاری قرار گرفت.
بسیاری از افراد از هوش به عنوان یکی از عناصر کلیدی پتانسیل رهبری استفاده می کنند و سطوح بالاتر IQ با سطوح بسیار بالاتری از عملکرد رهبری (بیشتر از EQ) همراه است.
در همین رابطه بخوانید
بنابراین چرا بین هوش و دستیابی به پست های رهبری رابطه قوی تری وجود ندارد؟ آیا اهمیت ضریب هوشی را از نظر رهبری بیش از حد ارزیابی می کنیم؟ آیا آنطور که باید در ارزیابی هوش خوب نیستیم؟ آیا عوامل دیگری مانند اعتماد به نفس یا کاریزما را در اولویت قرار می دهیم؟ آیا باید بیشتر تلاش کنیم تا افراد باهوش تر به قدرت برسند، زیرا ظاهراً به نفع همه است؟
به طور سنتی تحقیقات دانشگاهی نشان می دهد که رهبران به طور کلی کمی باهوش تر از تیم ها، گروه ها یا زیردستان خود هستند. این منطقی است: وقتی افراد بسیار باهوش تر از ما هستند، ما در برقراری ارتباط با آنها، دنبال کردن آنها و حتی آگاهی از هوش آنها دچار مشکل می شویم.
این منطق مبنای یک اصل زبان به زبان در مورد روانشناسان برنده جایزه نوبل آموس تورسکی بود که ظاهراً آنقدر باهوش بود که درک آن برای دیگران دشوار بود.
بنابراین همکاران Tversky آزمون هوش Tversky را ابداع کردند: “هرچه سریعتر متوجه شوید که Tversky از شما باهوش تر است، شما باهوش تر هستید.” از این نظر میتوان انتظار داشت که سطح اطلاعات رهبران منتخب دموکراتیک بازتاب پیروان یا رای دهندگان آنها باشد.
و با این حال تحقیقات همچنین نشان میدهد که حتی افراد غیر معمولی نیز می توانند در مورد هوش افراد غریبه با تعامل بسیار محدود با آنها قضاوت کنند.
مردم غالباً شکایت دارند که تست های بهره هوشی، هوش را اندازه گیری نمی کند. اما وقتی صحبت از انتخاب شریک عاشقانه می شود معمولاً فردی را انتخاب می کنند که به اندازه خودشان باهوش است، اما بدون کمک تست های بهره هوشی و این بدان معناست که آنها باید در تشخیص هوش دیگران مهارت بسیار خوبی داشته باشند.
آیا رهبران از بقیه باهوش تر هستند
بنابراین اگر مسئله ناتوانی در تشخیص هوش در رهبران نیست، چرا رهبران باهوش تری را انتخاب نمی کنیم؟
سه توضیح قابل قبول وجود دارد:
ما برای سایر ویژگی ها ارزش بیشتری قائل هستیم
حتی اگر به هوش اهمیت می دهیم، به نظر می رسد بیشتر به ویژگی های دیگر رهبری اهمیت می دهیم. به عنوان مثال ، مطالعات فرا تحلیلی نشان می دهد که شخصیت دو برابر هوش پیش بینی کننده عملکرد رهبری است. متأسفانه ، این بدان معنا نیست که ما ویژگی های شخصیتی مناسب را انتخاب می کنیم.
مهمتر از همه ویژگیهایی که در عملکرد رهبری سمی هستند اغلب به افراد در وهله اول کمک می کنند تا رهبر شوند. به عنوان مثال، خودشیفتگی، سایکوپاتی و اعتماد به نفس بیش از حد، همه شانس شما را برای رهبر شدن افزایش می دهد.
هوش می تواند جعلی باشد
ارزیابی های جمعی (کلی) از هوش کاملاً دقیق است اما به طور جداگانه ما در ارزیابی هوش، نه در خود و نه در دیگران، خوب نیستیم.
علاوه بر این، دلایل و استراتژی های زیادی برای مدیریت برداشت ها وجود دارد و افرادی که در آن مهارت دارند به طرقی دیگر “باهوش” هستند.
با وجود همه صحبت ها درباره “معتبر بودن” در محل کار، مطالعات فرا تحلیلی نشان می دهد که مدیریت احساس و “تقلب خوب” عناصر اصلی EQ یا هوش هیجانی هستند.
این منطقی است: EQ در مورد کنترل احساسات و مدیریت فعال شهرت شما است تا بر دیگران تأثیر بگذارید – به عبارت دیگر برعکس عبارت “فقط خودتان باشید”.
از آنجا که EQ به طور مثبت با رهبری مرتبط است، اما با IQ ارتباطی ندارد، منطقی است که افرادی که دارای EQ بالاتر هستند بهتر بتوانند از هوش جعلی استفاده کنند یا از آنچه واقعاً شایسته تر به نظر می رسند، استفاده کنند.
این امر به ویژه اگر ما به ارزیابی پتانسیل رهبری از طریق روشهای بدون ساختار، غیرقابل اعتماد و مستعد سوگیری مانند مصاحبه شغلی معمولی ادامه دهیم، بیشتر محتمل است.
بیشتر اوقات افرادی که فکر می کنیم شایسته هستند در واقع فقط اعتماد به نفس دارند. و بعضی اوقات کسانی که ما آنها را کاریزماتیک می بینیم فقط خودشیفته یا روان پریش هستند.
آیا رهبران از بقیه باهوش تر هستند
حرص و طمع بی رحمانه می تواند بر هوش غلبه کند
اگرچه ما تمایل داریم رهبری را با نتایج مثبت بسنجیم، اما اکثر رهبران از صلاحیت خاصی برخوردار نیستند. دلیلش این است که افراد بد زیادی می توانند به رأس سازمانها (و ملتها) برسند، زیرا ما شیفته آنها می شویم و فریب آنها را می خوریم.
به طور خلاصه، هوش به همان اندازه ای که ما تمایل داریم به آن اعتقاد داشته باشیم و بسیار بیشتر از آنچه در عمل به آن توجه می کنیم دارای اهمیت است.
حداقل زمانی که تصمیم می گیریم آیا فردی باید رهبری دیگران را بر عهده بگیرد، مسئولیت آنها را بر عهده داشته باشد، فعالیت های گروهی را هماهنگ کند یا خیر.
اتخاذ تصمیماتی پیامدهای مهمی بر سلامتی، موفقیت و خوشبختی ما دارد. بنابراین فرصت های زیادی برای هوشمندتر شدن در مورد انتخاب رهبر ما وجود دارد.
خلاصه آیا رهبران از بقیه باهوش تر هستند ؟
- هوش برای رهبری مفیدتر از آن چیزی است که ما فکر می کنیم.
- از آنجایی که ما به ویژگی های دیگر بیشتر از هوش بها می دهیم ، اغلب با افراد خودشیفته ، روان پریش و دارای اعتماد به نفس بیش از حد، روبرو می شویم .
- زمان آن رسیده است که در مورد انتخاب های رهبری خود هوشمندانه عمل کنیم.
منبع سایکولوژی تودی